مخفف شاه پیل. شاه فیلان. فیل بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) : پیل در گل مانده را شه پیل باید تا کشد. ؟ (از مجموعۀ مختصر امثال). ، به اصطلاح شطرنج، رخی که در قلعه باشد. (ناظم الاطباء)
مخفف شاه پیل. شاه فیلان. فیل بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) : پیل در گل مانده را شه پیل باید تا کشد. ؟ (از مجموعۀ مختصر امثال). ، به اصطلاح شطرنج، رخی که در قلعه باشد. (ناظم الاطباء)
لقب یزدجردبن شهریار. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شهریک شود. یزدجرد شهریل بگریخت و به مرو شد و عبدالله بن عامر، مجاشعبن مسعود السلمی را پس یزدجرد بفرستاد. (تاریخ سیستان ص 80)
لقب یزدجردبن شهریار. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شهریک شود. یزدجرد شهریل بگریخت و به مرو شد و عبدالله بن عامر، مجاشعبن مسعود السلمی را پس یزدجرد بفرستاد. (تاریخ سیستان ص 80)
نام یکی از رودخانه های فارس. آبش شیرین و گوارا، آب چشمۀ شش پیر وچشمۀ تنگ آب سرد، در نزدیکی قریۀ شهداء اردکان ممزوج به رود خانه شش پیر گردد. (از فارسنامۀ ناصری)
نام یکی از رودخانه های فارس. آبش شیرین و گوارا، آب چشمۀ شش پیر وچشمۀ تنگ آب سرد، در نزدیکی قریۀ شهداء اردکان ممزوج به رود خانه شش پیر گردد. (از فارسنامۀ ناصری)
نام یکی از دهستانهای حومه شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال شهر واقع و محدود است از خاور به دهستان چقلوندی از باختر به دهستان ویمله. از شمال به بخش سلسله. از جنوب به دهستان کرگاه بخش ویسان. آب آن از رود خانه خرم آباد و قنوات و چشمه سارهای متعدد. از 30 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 7800 نفر و ساکنین از طوایف حسنوند، بیرالوند، کمالوند و سادات می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از دهستانهای حومه شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال شهر واقع و محدود است از خاور به دهستان چقلوندی از باختر به دهستان ویمله. از شمال به بخش سلسله. از جنوب به دهستان کرگاه بخش ویسان. آب آن از رود خانه خرم آباد و قنوات و چشمه سارهای متعدد. از 30 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 7800 نفر و ساکنین از طوایف حسنوند، بیرالوند، کمالوند و سادات می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران. دارای 225 تن سکنه. آب آن از رود خانه گچ سر وچشمه. محصول آن غلات و لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران. دارای 225 تن سکنه. آب آن از رود خانه گچ سر وچشمه. محصول آن غلات و لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
فشردن. (برهان) (انجمن آرا). فشار و عصر. (ناظم الاطباء) : گلابی صفت بر جفا بگذرند که گل را شپیلند و آبش برند. امیرخسرو. ، شیفتگی. (برهان). شیفتگی نمودن. (از ناظم الاطباء) ، دیوانگی. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) ، صفیر زدن. (انجمن آرا). نقر: چون به شپیلک آمدی آن نفس از در قفس مست وله درآمدی قمری ماده و نرش. خواجه عمید
فشردن. (برهان) (انجمن آرا). فشار و عصر. (ناظم الاطباء) : گلابی صفت بر جفا بگذرند که گل را شپیلند و آبش برند. امیرخسرو. ، شیفتگی. (برهان). شیفتگی نمودن. (از ناظم الاطباء) ، دیوانگی. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) ، صفیر زدن. (انجمن آرا). نقر: چون به شپیلک آمدی آن نفس از در قفس مست وله درآمدی قمری ماده و نرش. خواجه عمید
نامی غیرعربی است چون شرحبیل و شراحیل. (المعرب جوالیقی ص 205). محشی المعرب در ذیل این کلمه نویسد: الجمهره گویدشهمیل اسم است و آن برادر عتیک است و او پدر قبیله ای است که قسمت بزرگی از آن در فارسند. اما در ضبط کلمه و اینکه آیا عربی و یا معرب است مطلبی نیاورده است. و مؤلف الاشتقاق در ذکر فرزندان ’اسد بن عمران’ گوید: پسران اسد، عتیک و شهمیل اند و فیروزآبادی شهمیل را بکسر ’ش’ ضبط کرده اما مؤلف لسان العرب به فتح ’ش’ آورده و او را پدر بطنی و برادر عتک خوانده است
نامی غیرعربی است چون شرحبیل و شراحیل. (المعرب جوالیقی ص 205). محشی المعرب در ذیل این کلمه نویسد: الجمهره گویدشهمیل اسم است و آن برادر عتیک است و او پدر قبیله ای است که قسمت بزرگی از آن در فارسند. اما در ضبط کلمه و اینکه آیا عربی و یا معرب است مطلبی نیاورده است. و مؤلف الاشتقاق در ذکر فرزندان ’اسد بن عمران’ گوید: پسران اسد، عتیک و شهمیل اند و فیروزآبادی شهمیل را بکسر ’ش’ ضبط کرده اما مؤلف لسان العرب به فتح ’ش’ آورده و او را پدر بطنی و برادر عتک خوانده است